هروقت از کسی جدا شدی بهش بگو برای همیشه خداحافظ هرچند با این کار قلب او را میشکنی واورا نارحت میکنی ولی از انتظار نجاتش میدهی
یادمان باشد زنگ تفریح دنیا همیشگی نیست ، زنگ بعد حساب داریم
...شاعری بود که از پشت شقایق به جهان می نگریست
وز پس پرده نقاشی خویش / زندگی را به گل و ماهی و آیینه و آب
به سکوت و شب و دلتنگی تار مرداب / هدیه می کرد و به حیرت
می گفت :
که چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست؟
و به شبنم و به سیب / و به خورشید و درخت
و شقایق و نگاه دل عاشق یه شب بی تردید
جور دیگر نگریست / جور دیگر پنداشت
جور دیگر سفر چلچله ها را انگاشت
جور دیگر می زیست
معنی زندگیش را چه عجب به شقایق می بست
و چه زیبا می گفت:تا شقایق بر جاست زندگی باید کرد
ولی افسوس که در بطن غریبستان رفت
به سر سفره ی هیچ / و به سان خورشید
پشت یک کوه بلند / به شقایق پیوست
به شقایق پیوست
اگه یکی رو دیدی که وقتی داری رد میشی بر میگرده نگات میکنه، بدون براش مهمی
//////////////////
وقتی به دنیا آمدم درون گوشم اذان گفتند وقتی می میرم برایم نماز می خوانند.زندگی چقدر کوتاه است فاصله ی اذان تا نماز
...................
عشق یعنی صداقت عاشقی یعنی رفاقت عشق یعنی جسارت عاشقی یعنی حسادت
///////////////
روزی زیبایی و زشتی در ساحل دریای به هم رسیدند آن دو به هم گفتند: بیا در دریا شنا کنیم. برهنه شدند و در آب شنا کردند، و زمانی گذشت و زشتی به ساحل بازگشت و جامه های زیبایی را پوشید و رفت. زیبا نیز از دریا بیرون آمد و تن پوشش را نیافت، از برهنگی خویش شرم کرد و به ناچار لباس زشتی را پوشید و به راه خود رفت. تا این زمان نیز، مردان و زنان، این دو را با هم اشتباه می گیرند. اما اندک افرادی هم هستند که چهره زیبایی را می بینند، و فارغ از جامه هایی که بر تن دارد، او را می شناسند
///////
دو چیز هیچ وقت از یاد آدمها نمیره
یکی: دوست های خوب یکی: روزهای خوبمرگ انسانیت
از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
(صدر پیغام آوران حضرت باری تعالی)
زهر تلخ دشمنی در جانشان جوشید
آدمیت مرده بود
گرچه آدم زنده بود.
□
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
وز همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود.
□
بعد دنیا هی پر از آدم گشت و این آسیاب
گشت و گشت
قرنها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ!
آدمیت برنگشت.
□
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای! جنگل را بیابان میکنند
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان می کنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند.
□
قرن ما
روزگار مرگ انسانیت است
سینه ی دنیا ز خوبیها تهیست
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفت و گو از مرگ انسانیت است
فریدون مشیری
یکی بود و یکی نبود . یه آدمی بود که دلش میخواست زندگی رو خیلی خوب بشناسه . از موقعی که بچه بود همش در مورد زندگی و معناش فکر میکرد . همون وقتها , یه دفتر خرید و شروع کرد توش در مورد زندگی نوشتن . جمله های ناب . زندگی صحنهء یک تئاتر است ... زندگی خواب و خیالی بیش نیست ... زندگی مقطع کوتاهی از حیات ماست ... زندگی ترکیبی از شادیها و غمهاست . گاهی شادیها غلبه میکنند و گاهی غمها ... زندگی تکرار روزمرهء وقایع برای تک تک انسانهاست ... زندگی زیباست
/////////
به نام خدا خالق انسان . به نام انسان خالق غم ها . به نام غم ها به وجود اورنده ی اشک ها . به نام اشک تسکین دهنده ی قلب ها . به نام قلب ها ایجاد گر عشق و به نام عشق زیباترین خطای انسان
//////////
وقتی یه بار از یه نفر ضربه می خوری درست مثل این می مونه که با ماشین بهت زده و داغونت کرده ولی وقتی می بخشیش درست مثل این می مونه که بهش فرصت دادی تا دنده عقب بگیره و دوباره از روت رد بشه تا مطمئن بشه چیزی ازت نمونده
/////////////
کلاغ و طوطی هر دو سیاه و زشت آفریده شدند طوطی شکایت کرد و خداوند او را زیبا کرد ولی کلاغ گفت : هر چه از دوست رسد نیکوست و نتیجه آن شد که می بینی .طوطی همیشه در قفس کلاغ همیشه آزاد
//////////////
این چهار چیز را در زندگیت نشکن: اعتماد، قول، رابطه و قلب زیرا وقتى اینها مىشکنند صدا ندارند ولى درد بسیارى دارند
///////////
اگه تو رو تو بیابون بکارن کاکتوس در میای!اگه تو رویا بکارن کابوس در میای!تو کویر بکارن خیارشور درمیای!تو دل من اگه بکارن... عمرا دربیای!
////////////
دانی که چرا ز میوها سیب نکوست: نیمی رخ عاشقست نیمی رخ دوست این زرد و سرخی که در او می بینی: زردیش رخ عاشقست سرخیش رخ دوست
...................
دوست داشتن رو باید از برگ درخت آموخت وقتی زرد می شه، وقتی می میره ؛ وقتی از درخت جدا می شه ؛ بازم پای همون درخت می افته
//////////////////
برای خریدن عشق هر کس هر چه داشت آورد ،دیوانه هیچ نداشت و گریست ،گفتند چون هیچ ندارد می گرید ، اما هیچ کس ندانست که قیمت عشق اشک است
..........................
چنین گفت زرتشت: عاشق عاشق شدن باش و دوست داشتن را دوست بدار از تنفر متنفر باش به مهربانی مهر بورز با آشتی آشتی کن و از جدایی جدا باش
///////////////////
دستت رو بزار روی قلبت، این ساعته عمرته که داره تیک تیک می کنه، جالبه، همونی که بهت زندگی میده برات شمارش معکوس رو شروع کرده
.........................
حکایت جالبی است که فراموش شدگان ، فراموش کنندگان را فراموش نخواهند کرد