عاشقانه

تواضع نردبان بلندی است

عاشقانه

تواضع نردبان بلندی است

منتظر...

منتظـــر بارانـــم… 


در خلوت کوچه هایم 


باد می آید 


اینجا من هستم ؛ 


دلم تنگ نیست…. 


تنها منتظر بارانم 


تا قطره هایش بهانه ایی باشند 


برای نمناک بودن لحظه هایم 


و اثباتی 


بر بی گناهی چشمانم!!!

باران...

نگــاه ساکت بــاران

به روی صورتــم دزدانه میـلغـــزد

ولی بــاران نمیدانند که من دریــایی از دردم

به ظاهـــر گرچه میخـــندم

ولی انــــدر سکوتـــی تلــــخ میـــ گریم . . .

...

خدایا ...

خیلی وقت است که دیگر

خوش نمیگذرد !

فقط

خوشم که

دارد میگذرد !

می فهمی که ؟!!!

خدایــــا...
آغوشت را امشب به من میدهـی؟
برایِ گفتــن چیزی نـدارم
اما برایِ شنفتنِ حرفهای تو گوش بسیار . . .
میشود من بغض کنمـــ
تو بگویـی : مگر خدایت نباشـد که تو اینگونهــ بغض کنـی. . .
می شود من بگویم خدایا ؟
تو بگویــی: جانِ دلم . . .
می شود بیایــی؟

ﺷـــﺎﯾــــــــﺪ ﺩﻝ ﺑـــِــﮑــَـــﻨـــَـــﻢ...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺍﻣـــــــﺎ
ﺩﻝ ﻧــِــﻤﯿــﺸـﮑــَـــﻨـــَـ ــﻢ